پستی و ذلالت تا کجا؟
موسسه تحول,زندگی,امید
مرکز اقامتی سم زدایی میان مدت مصرف کنندگان مواد مخدر و محرک
درباره وبلاگ


موسسه تحول,زندگی,امید با تمام وجود و در نهایت افتخار آمادگی دارد در زمینه مشاوره و بستری و درمان عزیزان در عذاب شما خدمتی صادقانه ارائه دهد.. تلفن جهت مشاوره: ــــ09127339160 ابراهیم ابراهیمی

پيوندها
کرونا - سالنامه سلامت
عـکس و مطالب توپ
کمک به نیازمندان ایران زمین
Shad90
خودروهاي رويايي
صد در صد داغ
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان موسسه تولدی نو و آدرس tavalodinow.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 32
بازدید هفته : 77
بازدید ماه : 238
بازدید کل : 80529
تعداد مطالب : 88
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1



نويسندگان
مرتضی عربي

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:, :: 16:7 :: نويسنده : مرتضی عربي

يكي از كاركنان بهزيستي مشهد واقعه اي تلخ را براي اين وبلاگ ارسال نموده اند كه فكر مي كنم براي

همه جوانان مي تواند تجربه اي آموزنده باشد.

 همانطور كه قبلا" در اين وبلاگ توضيح داده شده است هدف اين وبلاگ اين است كه جوانان را با

 پيامدهاي منفي و مخرب اعتياد آشنا سازد طوري كه هرگز كسي رغبت نكند براي ارضاي حس

كنجكاوي و يا هر علت ديگري حتي براي يك بار به سمت مواد مخدر برود.

همانطور كه هيچ كسي جرئت نمي كند و نمي خواهد كه براي يك مرتبه ماده مرگ موش را امتحان كند!

 زيرا همه مي دانند كه سم مرگ موش خطر ناك است و از عاقبت مصرف آن مطلع هستند .

 مردم همانطور كه از عواقب مصرف چنين سمومي مطلع هستند و هرگز هم هوس امتحان كردن اين

مواد را نمي كنند لذا بايد از عواقب شوم مصرف مواد مخدر مطلع باشند تا هرگز به سمت اعتياد نروند.

لذا بيان تجربيات ديگران در اين وبلاگ صرفا" جهت معرفي پيامدهاي شوم اعتياد مي باشد و اميد است

جوانان ما با درايت بيشتري نسبت به اين معضل اجتماعي حساسيت نشان دهند.

اين كارمند بهزيستي  نوشته اند كه:

 دختري 22 ساله را به علت تن فروشي دستگير كرده و به بهزيستي ارجاع داده بودند در ابتدا دختر ادعا

مي كرد هيچ خانواده اي ندارد ولي در طي مراحل گفتگو بالاخره فهميديم والدينش ساكن يكي از

 شهرستانهاي اطراف مشهد هستند و وقتي به سراغ آنها رفتيم متوجه شديم هم پدر و هم مادرش

معتاد مي باشند و اعتياد شديدي هم دارند و وضع بسيار نامساعد زندگيشان هم چشمگير بود .

در صحبتهايي كه با مادر دختر شد او با گريه و زاري ادعا كرد مسبب تمام بدبختي ها و بدنامي دخترش

او و شوهرش مي باشند. او گفت :

وقتي دخترشان فقط 10سال داشت آنها به خاطر اعتياد شديد دچار مضيقه بودند و به خاطر اعتيادشان

شوهرش كارش را از دست داده بود و كسي هم به او كار نمي داد و او هم كه قبلا" در خانه مردم

كارهاي خدماتي انجام مي داد خودش هم اعتياد داشت لذا ديگر كسي به او هم كار ارجاع نمي داد

 و از طرفي آنها محتاج پول براي معاش و همينطور خرج اعتيادشان بودند.

دخترشان دختر قشنگ و با نمكي بود و بقال سر كوچه هميشه نسبت به او لطف داشت و هر وقت او را

 مي ديد به او خوراكي مي داد و مورد لطف قرار مي داد. و ما از دخترمان مي خواستيم كه با زبان

شيرين خودش دل مغازه دارها را به دست بياورد و در اصل از آنها چيزي تيغ بزند.

در ايامي كه من و شوهرم  از خماري كلافه بوديم و واقعا" احساس نياز به مواد داشتيم و هيچ پولي

 نداشتيم براي رفع مشكلاتمان دست به هر كاري مي زديم حتي چند بار دزدي كرديم و يك روز

 شوهرم فكر پليدي به سرش زد و تصميم گرفت از دخترمان براي به دست آوردن پول استفاده كند

و از آنجايي كه او خيلي كوچك بود و چيزي سرش نمي شد ما در مقابل او روابط جنسي برقرار كرديم

و به او آموزش داديم تا با اين مسائل آشنا شود و بعد دخترمان را در ازاي پول در اختيار نامردان

قرار مي داديم و اين كار ادامه داشت تا اين كه دخترمان16 سالش شد و ديگر او دختري نجيب نبود

و دختري سركش ، گستاخ و بي پروا شده بود كه حتي من و پدرش را هم كتك مي زد و هميشه

با ما جنگ و دعوا داشت و بالاخره هم خانه و شهر را ترك كرد و تا امروز ما از او خبري نداشتيم

و فقط مي دانم مسبب همه بدبختيهاي او ، من و پدرش هستيم و در اصل مسبب همه اين نكبتها

 اعتياد و مواد است و بس.

وقتي اين زن چنين سرگذشتي را تعريف مي كرد رعشه بر اندامم افتاده بود و مات و مبهوت نمي دانستم

 چه بايد بگويم و يا چه عكس العملي داشته باشم.

فقط به اين فكر مي كردم كه اعتياد تا كجا مي تواند انسان را به پستي و زبوني بكشاند طوري كه انسان

شرم مي كند اين ذلت و خواري را به زبان بياورد.

 

من نيز با خواندن چنين سرنوشت شومي شوكه شدم و باورم نمي شود در جامعه ما پدر و مادري با

فرزندشان چنين كاري بكنند. و فقط آرزو مي كنم روزي فرا برسد كه همه مردم ما نسبت به اين بلاي

خانمان سوز آگاهي و درايت كاملي به دست بياورند و هرگز در دام اين نوع نكبت و خواري و ذلالت

 نيفتند.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: